گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 58
آخرالزمان و نشانههاي ظهور







اگر آینده را با گذشتهاي که از زمان حضرت آدم(ع) آغاز شده مقایسه کنیم، آینده زمانش طولانیتر میشود. در روایات ما عمر
دنیا به صدبخش تقسیم شده که بیست درصد آن، از آن دشمنان اهل بیت(ع) است و بقیهاش به اهل بیت(ع) اختصاص دارد.
سخنرانی حجت الاسلام علی اکبر مهدي پور اشاره: از آذر 1384 مؤسسۀ فرهنگی موعود اقدام به برگزاري سلسلۀ نشستهاي ماهانه
فرهنگ مهدوي با حضور صاحب نظران حوزة مهدویت، در پنجشنبۀ آخر هر ماه نمود که با این اقدام با استقبال قابل توجه
علاقهمندان مباحث مهدوي روبرو شد، تا آنجا که لوحهاي فشرده این سلسله نشستها بارها تکثیر و عرضه شد. هدف از برگزاري
صفحه 21 از 60
این سلسلۀ نشستها ارائۀ مباحث مهم و کلیدي حوزه مهدویت از زبان اساتید فن و صاحبنظران این حوزة در قالبی جدید و به روز
بوده است که امیدواریم در این زمینه موفق شده باشیم. با توجه به درخواست تعداد زیادي از خوانندگان مجله، از این پس تلاش
خواهیم کرد که متن بازنویسی شده نشستهاي یاد شده را در شمارههاي مختلف مجله عرضه کنیم تا عزیزانی که مایل به پیگیري
مباحث این نشستها هستند، با سهولت بیشتري به این مطالب دسترسی پیدا کنند. آنچه در پی خواهد آمد سخنرانی حجتالاسلام و
المسلمین علی اکبر مهديپور است که در سومین جلسه از سلسلهنشستهاي ماهانۀ فرهنگ مهدوي ارائه شده است. امید که مورد
واژهاي است با سابقۀ طولانی که قدمت آن به روز ولادت پیامبر اکرم(ص) میرسد. ایشان در « آخرالزمان » . قبول شما واقع شود
پیامبر » روایتی فرمودند: من و رستاخیز مانند دو انگشت دست با یکدیگر مقارن هستیم. به همین جهت است که از آن حضرت، به
تعبیر میکنند. اگر آینده را با گذشتهاي که از زمان حضرت آدم(ع) آغاز شده مقایسه کنیم، آینده زمانش طولانیتر « آخرالزمان
میشود. در روایات ما عمر دنیا به صدبخش تقسیم شده که بیست درصد آن، از آن دشمنان اهل بیت(ع) است و بقیهاش به اهل
بیت(ع) اختصاص دارد. مدت حکومت حضرت مهدي(ع) پس از ظهور سیصد و نه سال خواهد بود. البته در روایات اهل سنت
تعبیر هفت سال و نه سال آمده و در منابع ما هم هر جا چنین ارقامی گفته شده، از آنها نقل کردهاند. بعد از پایان یافتن حکومت
حق ایشان، رجعت اتفاق میافتد. اول امام حسین(ع) رجعت میکنند. پس از پنجاههزار سال حکومت ایشان، حضرت علی(ع)
میآیند و چهل و چهار هزار سال حکومت میکنند و پس از ایشان هم ائمه(ع) به ترتیب بازمیگردند تا نوبت به بازگشت حضرت
بقیۀالله(ع) میرسد و ایشان آخرین کسی هستند که در دوران رجعت از دنیا میرود. چهل روز پس از وفات ایشان رستاخیز
میشود. با این ترتیب آخرالزمان شامل محدودة زمانی وسیعی میشود که همۀ روایات مربوط به نشانههاي ظهور را در برمیگیرد.
آخرالزمان را میتوان به سه مقطع زمانی تقسیم کرد: 1. از روز تولد رسول اکرم(ص) تا ظهور حضرت بقیۀالله(ع)؛ 2. از ظهور
حضرت مهدي(ع) تا پایان حکومت حق آن بزرگوار که سیصد و نه سال است؛ 3. از آغاز رجعت تا پایان دنیا. موضوع بحث
امروز ما مقطع اول است و به دو مقطع دیگر کاري نداریم. هرچند دربارة جزئیات آخرالزمان، آیندهپژوهی، آیندهنگري و
آیندهاندیشی در میان اندیشمندان جهان اختلافات فراوانی مشاهده میشود لیکن در حالت کلی همۀ ادیان و به ویژه دین مبین اسلام
گفته شده که آیندهاي روشن در انتظار ماست. البته پیش از آمدن این آیندة روشن، مجموعهاي حوادث جانسوز و دردناك وجود
خواهد داشت و آنقدر تاریکیها گسترش مییابد که تمام تاریکی نمود پیدا کند. در این شرایط آقا بقیۀالله(ع) به ناگاه ظهور
میکنند و همۀ مشکلات را از بین میبرند و تمام آن تاریکیها را به نور مبدل میسازند. در منابع، نشانههاي فراوانی براي
آخرالزمان بیان شده است. قدیمیترین منبعی که به این موضوع پرداخته و الآن در اختیار ما وجود دارد کتاب الفتن نعیم بن حماد
مروزي (اوایل قرن سوم) است. لازم به یادآوري است که پیش از این اثر، کتابهاي زیادي در این زمینه نوشته شدهاند لیکن غالباً
در کشاکش زمان از بین رفتهاند. مؤلف این کتاب یکی از شخصیتهاي برجستۀ اهل سنت است که در این مجموعه، دوهزار و
چهار حدیث نقل کرده و در هر کدام از این احادیث یک یا چند عنوان از نشانههاي ظهور بیان شده است. به عبارت دیگر هزاران
عنوان نشانه و توصیف براي ویژگیهاي آخرالزمان، در دسترس داریم. کتاب ارزشمند نوائب الدهورفی علائم الظهور، تألیف
مرحوم آیتالله میرجهانی هم که در زمان ما نوشته شده است متن پانصد و پنج حدیث کامل را در خود گنجانده است. و بالاخره
در کتاب معجم الفتن و الملاحم آیتالله سید محمود دهسرخی ضمن چهار جلد، هزارو هشت سطر مدخل را آوردهاند. در میان این
چند هزار نشانۀ ظهور، تنها پنج نشانهاند که حتمی هستند و قطعاً اتفاق خواهند افتاد و بقیه ممکن است اتفاق بیفتد و ممکن است
اتفاق نیفتد. این پنج نشانۀ حتمی همگی در آستانۀ ظهور حضرت بقیۀالله(ع) اتفاق میافتند و با وقوع هر کدام از آنها به طور طبیعی
دلهاي بیشتري مجذوب و شیفتۀ ایشان میشود. نکتۀ مهمی که لازم است در اینجا بیان کنم این مطلب است که بنابر اعتقاد قطعی و
مسلم ما، احدي حق ندارد زمانی براي ظهور مشخص کند. ائمۀ هدي(ع) نه تنها خود هیچ زمانی را براي ظهور مشخص نکردهاند
صفحه 22 از 60
بلکه حتی به ما هم اجازة تحقیق و تفحص و صحبت از این موضوع را ندادهاند. بسیاري از بزرگان عقیده دارند، وقت ظهور تنها نزد
خداوند مشخص است و چون در لوح محفوظ نیامده، فرشتگان و اولیاي الهی نمیتوانند از آن باخبر شوند؛ و لذا آنچه بعضی از
افراد ادعا میکنند تنها ادعایی دروغین است و نه بیشتر. در اصول کافی احادیث فراوانی داریم که فرمودهاند از تکذیب کسانی که
براي ظهور زمان تعیین میکنند هرگز بیمناك نباشید! 1 به عبارت دیگر هر چقدر هم این آدم بزرگ باشد تفاوتی نمیکند. اگر
ادعا کنیم تا کنون بیش از نود درصد از نشانههاي ظهور اتفاق افتادهاند ادعاي گزافی نیست؛ با این حال ما فقط میتوانیم بگوییم
ظهور نزدیک شده است بیآنکه بتوانیم زمانی را براي آن مشخص کنیم. تصور کنید شخصی براي اولین بار در جادهاي در حال
رانندگی است و میخواهد به مقصدي مشخص برسد. تابلوهاي راهنمایی متعدد و متنوع در طول مسیر هر کدام بیانگر نزدیک شدن
به تونل، پمپ بنزین و امثال آن هستند. و برخی از آنها دقیقاً فاصلۀ ما را با آن مقصد و محل مشخص بیان میکنند. چند هزار نشانۀ
ظهور هم اگر اتفاق بیفتند همانند آن تابلوهاي راهنمایی عمل میکنند که نزدیک شدن به زمان ظهور را براي ما بیان میکنند.
اولین تابلوي شمارش معکوس با خروج سفیانی نمایان میشود. با خروج او معلوم میشود که هشت ماه به آغاز ظهور باقی مانده
2 معنا ندارد. 3 نشانۀ حتمی دوم که مقارن و همزمان با نشانۀ اول اتفاق میافتد خروج یمانی « کذب الوقاتون » است. در اینجا دیگر
است. نشانۀ سوم در شب بیست و سوم ماه رمضان به شکل یک بانگ آسمانی شنیده میشود و پس از آن هم بعد از حدود یک
واقع میشود [و ضمن آن سپاهیان سفیانی در سرزمین بیدا فرو میروند]. و حدود دو ماه بعد هم در بیست و پنجم « خسف بیدا » ماه
ماه ذيالحجۀ نفس زکیه به شهادت میرسد که این دو مورد آخر را در واقع ما باید نشانههاي قیام بدانیم نه نشانههاي ظهور؛ چون
ظهور ایشان بدون تردید در بیست و سوم ماه رمضان اتفاق میافتد و قیام جهانی حضرت هم در روز عاشورا یا دهم محرمالحرام
خواهد بود. بین این دو، سه ماه و ده روز فاصله است. در این مدت همه با آقا آشنا میشوند و فرهنگ و سیره و منطق ایشان را
میشنوند و سپس با بصیرت یا آن را قبول میکنند یا رد. گفتیم که نشانههاي غیر حتمی ممکن است اتفاق نیفتند مثلًا اینکه گفته
شده دو سوم مردم زمین پیش از ظهور از بین میروند احتمال دارد به واسطۀ تضرع و زاري مردم رفع شود و همین طور طاعون
فراگیر پیش از ظهور. 4 در احادیث، بسیاري از گناهان زمینهساز مشکلات و حوادث بیان شدهاند و در واقع هرچه بر سر ما میآید
نتیجۀ اعمال خود ماست چه خوب باشد چه بد. آینده را به چند شکل میتوان پیشگویی کرد: بعضی سعی میکنند آن را با روش
علمی پیشگویی کنند که این سبک کارایی چندانی ندارد و با وقوع یک حادثه به راحتی تمام معادلات آنها برهم میخورد؛
بعضی دیگر هم میخواهند بر اساس روش کاهنانه آینده را پیشبینی کنند که در ضمن آن عدهاي شیاد خود را [کاهن و منجم] جا
کرده و بسیاري از حوادث دروغین را به خورد مخاطبان خود میدهند به نحوي که حتی اگر در لابهلاي آنها حادثۀ قابل اعتمادي
هم وجود داشته باشد دیگر شنونده به آن اعتنایی نمیکند؛ برخی هم بر اساس فلسفۀ تاریخ میخواهند نسبت به انجام این موضوع
اقدام کنند حتی براساس روش هگلی آن هم این روش پاسخگو نیست؛ و بالاخره باید اذعان کنیم به رغم تحریفهایی که در کتب
ادیان پیش از اسلام رخ داده باز هم با این حال مطمئنترین پیشبینیها آنهایی است که براساس وحی انجام شده باشند. این روش
هنوز هم کاربرد دارد؛ چون بسیاري از مطالب گفته شده بالاتر از فهم شنوندگان آن دوره بوده است؛ به عنوان مثال وقتی گفتهاند
هرات 5 با مارهاي بالدار نابود میشود تشبیه زیبایی است از موشک و آنها که مارها را از نزدیک دیدهاند شباهت فرود آمدن
موشک را بر زمین و پایین آمدن مار را به خوبی درك میکنند. یا اینکه گفتهاند عراق را عرج اشغال میکند لازم است بدانیم این
لفظ براي کافر معمولی به کار نمیرود و به سرکرده کفار اطلاق میشود. وجود مقدس آقا رسول الله(ص) فرمودند: باید امر به
معروف و نهی از منکر کنید و الا خداوند بدترین شما را بر شما مسلط خواهد کرد و نیکان شما هر چه دعا کنند دعایشان مستجاب
نخواهد شد. متأسفانه امروز به چشم خود میبینیم به هر کس تذکر میدهیم میگوید به من ربطی ندارد مشکل دیگري است. هیچ
قومی نیست که ربا در میان آنها شایع شود جز اینکه به حالت غفلت و بیخبري مبتلا شوند؛ و هیچ قومی نیست که رشوه در میان
صفحه 23 از 60
آنها رواج پیدا کند مگر اینکه به خوف و ترس و وحشت گرفتار آیند؛ وقتی فحشا در میان مردم ظاهر شود؛ رانش زمین به وجود
میآید. هنگامی که با اهل پیمان حیله شود، دشمن غلبه پیدا میکند. وقتی گناه زنا در میان مردم فراوان شود مرگ ناگهانی زیاد
میشود تا جایی که فرصت نخواهند داشت پاهاي شخص را [پیش از مرگ] رو به قبله کنند و یا از او درباره حساب و کتاب و
اموراتش بپرسند. بیش از ده سال قبل بود که خواندم حداقل دو هزار نفر در هر ماه به واسطۀ ایست قلبی در بهشت زهرا(س) مدفون
میشوند. هر قوم و جامعهاي که از حد خود تجاوز کند و فساد را پیشۀ خود سازد حتماً با قهر طبیعت مواجه خواهد شد. حوادثی
نظیر سونامیها و کاتریناها سرآغاز آن خشم است و تنها خداوند است که میداند سرانجام آن چه خواهد شد. در آستانۀ ظهور،
مرگ سرخ و سپید خواهد بود. وقتی از معناي این دو تعبیر پرسیدند، فرمودند: مرگ سفید طاعون است و مرگ سرخ جنگ و
خونریزي. نخستین نشانهها، صاعقههایی است که فرو میریزند. حال یا منظور صاعقههاي آسمانی است یا موشکهایی که بر سر
مردم فرود میآیند: در روایت آمده است: قیامت برپا نمیشود تا اینکه در بعضی از صحراهاي حجاز آتش روان شود؛ هزار سال
پیش کسی نمیتوانست تصور کند روان شدن آتش یعنی چه؟ ولی امروز همۀ ما میدانیم که اگر یکی از چاههاي نفت منفجر
شود، نفت آن روي زمین جاري میشود و آتش جریان پیدا میکند. و در ادامه فرمودهاند: آب در نجف روان میشود. که ظاهراً با
توجه به اقداماتی که انجام دادهاند به زودي در نجف که در بلندي قرار دارد آب جریان پیدا خواهد کرد. ظهور هنگامی به وقوع
میپیوندد که دو ثلث مردم از بین بروند. شخص هر صبح و شام آرزوي مرگ میکند تا شاید از بحرانهایی که با آنها دست به
گریبان است خلاصی یابد و از شر مردمان درندهخو رها شود. امیرمؤمنان(ع) بیانی دارند که میفرمایند: کجا میتوانند فرار کنند
هنگامی که سر کردة کفار بیاید؛ همان کسی که ترشروي و تندخوي است. جاي خود را امن و مرزها را ناامن میکند. حوادثی که
امروز در عراق مشاهده میکنیم یکی از مظاهر و مصادیق این احادیث شریف است. باز آمده است: قرآنها را زیبا چاپ میکنند و
مساجد را آراسته میسازند. منارهها را بلند نموده و قرآن را با الحان میخوانند و دیگر [این تلاوت] خشیتی ندارد و بر دلها اثر
نمیکند. مساجد آنها از حیث بنا آباد است ولی از لحاظ معارفی که باید در میان آنها مشاهده شود، خرابند. با شبهههاي دروغین
حرامها را حلال میکنند: اسم شراب را عوض کرده و آن را مینوشند؛ رشوه را به نام هدیه میگیرند؛ ربا را به عنوان تجارت و
مضاربه میخورند... . دروغ همه جا را فرا میگیرد و راستی کم میشود. همه با زبان به هم اظهار دوستی و محبت میکنند ولی در
دلهایشان به هم کینه میورزند. گناه را براي هم حسب و نسب قرار میدهند. اسلام وارونه میشود همانند پوستینی که آن را
وارونه بپوشند. اگر بخواهیم همۀ این احادیث را بخوانیم حدود هفت، هشت جلسه زمان میخواهد. امروز به کتاب مقدس مراجعه
کردم به جملۀ جالبی برخوردم. در آنجا از پترس رسول باب 3 / بند 13 7 نقل شده که گفت: آمدن آن روز خدا را انتظار بکشید.
آن را بشتابانید. 6 که در آن آسمانها سوخته و از هم متفرق خواهد شد و عناصر از حرارت، از هم گداخته خواهد گردید. ولی به
حسب وعدة او منتظر آسمانها و زمینهایی جدید هستیم که در آنها عدالت ساکن خواهد شد. این تعابیر براي من خیلی جالب بود؛
چون حدود دو هزار سال پیش نوشته شده و اصلًا این مفاهیم براي کسی قابل درك نبوده که بخواهد آنها را جعل کند. در برخی
دیگر از روایات مربوط به آخرالزمان آمده است که: روي پل بغداد هفتاد هزار نفر کشته میشوند. در بغداد، بصره و جاهاي دیگر
رانشها و زلزلهها پدید میآید. خونها ریخته میشود. خانهها ویران میگردد و اهل آنها فانی و نابود میشوند. اهل عراق دچار
ترسی میشوند که همۀ آنها را فرا میگیرد. رانشی در دمشق پیش میآید که صدهزار نفر در آن کشته میشوند. حوادث جانکاهی
رخ میدهد که موها را سپید میکند. فلزهاي سخت و سنگین حرکت داده میشود. 7 به زودي خواهد آمد که در بغداد کافر
سرکردهاي از بنی قنطوره احاطه پیدا میکند و با یک سلسله افراد که رحمت از دل آنها ربوده شده پسران را میکشند و زنان را
حلال میشمرند، آتش آنها شام را نیز میسوزاند. واي بر اهل حلب از محاصرهاي که خواهند شد. سپس وارد بعلبک میشوند و در
همه جاي لبنان حوادث حلول میکند. بیشترین نشانهها مربوط به بنی قنطوره است که مالک عراق میشوند و اطراف شام را در
صفحه 24 از 60
دست میگیرند و پس از آن بحث کشته شدن صدهزار نفر در نیم روزي در باب الفیل، مسجد اعظم کوفه، مسائل بصره وبعد
خروج میکند و میخواهد ایران و عراق را از بین ببرد. بین « شروسی » آذربایجان شوروي که آنجا هم شعلهور میشود. از ارمنستان
حادثهاي سخت رخ میدهد و میلیونها نفر در آن کشته میشوند. هر یک به شمشیري آراسته متمسک میشوند که « مروزي » او و
بر فراز آنها پرچمهاي سیاه برافراشته است. و این همان جنگی است که مرگ سرخ و طاعون بزرگ در آن واقع میشود. از کوفه
صدهزار نفر که مابین شرك و نفاق هستند خارج میشوند. 8 بیآنکه هیچ مانع و رادعی پیش روي آنان باشد. لازم به ذکر است
پس از اتمام سخنرانی حجتالاسلام مهديپور به سؤالات حاضران در جلسه پاسخ دادند که به امید خدا در شمارههاي بعدي مجله
تقدیم حضور شما خواهد شد. البته لوح فشردة کامل این نشست نیز موجود است و علاقهمندان میتوانند جهت تهیۀ آن با دفتر
مؤسسه تماس بگیرند. پینوشتها: 1. لاتخافن أن تکذبه. 2. تعیینکنندگان وقت دروغ گفتند. 3. [منظور آقاي مهديپور این است
که با توجه به آن که بیان کنندة این مطلب خود معصومین(ع) هستند دیگر تکذیب تعیینکنندگان وقت و زمان براي ظهوردر اینجا
مصداق پیدا نمیکند و از آن قاعدة کلی به طور طبیعی استثنا میشود.] 4. برخی از اهل تحقیق معتقدند این آنفولانزاي پرندگان
نوعی طاعون است که از زنده کردن سلولهاي بعضی از افرادي که با طاعون از بین رفتهاند آغاز شده و اگر خداي نکرده فراگیر
شود بیش از صد و پنجاه میلیون نفر را به کام مرگ خواهد کشاند. 5. منطقهاي در افغانستان. 6. یعنی با خواستن و طلب کردن از
خدا در پی شتاب بخشیدن به آن باشید. 7. میگویند روزانه چند تن بمب بر سر مردم میریزند. هزار سال پیش چنین تعبیري را
پیشگویی کردن جز با منطق وحی امکان ندارد. 8. روزي که حضرت امیر(ع) این مطالب را میفرمودند، صحبتهایشان حتی یک
مصداق هم در کوفه نداشت؛ چون کوفه شهر جدیدالتأسیسی بود که اندکی قبل سلمان و حذیفه آن را در سال 17 هجري ساخته
بودند.
منتظران دروغین
مصطفی صادقی اشاره: تحلیل و بررسی برخورد یهودیان با پیامبر اسلام(ص) که در قرآن کریم نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته
است، بسیار درس آموز بوده و میتواند ما را با شیوههاي تبلیغاتی آنها که حتی امروز هم در بسیاري از رسانههاي نوشتاري،
دیداري و شنیداري وابسته به یهود، در برخورد با جهان اسلام مورد استفاده قرار میگیرد آشنا سازد. با توجه به آنچه گفته شد، در
این مقاله پس از بررسی علت هجرت یهود به جزیرةالعرب و تحلیل این موضوع که یهودیان چگونه پس از سالها انتظار بعثت بر
اکرم(ص) به انکار او پرداختند، شیوههاي برخورد یهودیان جزیرةالعرب با پیامبر اکرم (ص) و مسلمانان تبیین شده است. هجرت
یهود به جزیرةالعرب دربارة پیشینه و علت کوچ یهودیان به مناطقی از جزیرةالعرب نظرات گوناگونی وجود دارد. ابوالفرج اصفهانی
که صفحاتی از کتاب الأغانی خود را به یهودیان و اشعار آنان اختصاص داده، معتقد است حضور یهود در حجاز به دوران حضرت
موسی(ع) مربوط است. وي تفصیل این مطلب را اینگونه آورده است که: ساکنان اولیۀ حجاز گروهی به نام عمالیق بودند که به
مردم ستم میکردند. موسی(ع) لشکري از بنیاسرائیل را به جنگ آنان فرستاد و فرمود کسی از آنان را زنده نگذارید. لشکر
بنیاسرائیل به حجاز آمده با کشتن همۀ آنان به پیروزي رسیدند. در این میان تنها فرزند حاکم را به جهت زیباییاش نکشتند و با
خود بردند. چون به شام بازگشتند، موسی(ع) وفات کرده بود و بنیاسرائیل به این لشکریان اعتراض کردند که چرا یک نفر را زنده
آورده و از فرمان سرپیچی کردهاید. لذا از ورود آنان به وطنشان جلوگیري کردند. لشکریان که چنین دیدند گفتند به حجاز
برمیگردیم و در محل گروهی که با ایشان جنگیدیم سکونت میکنیم. پس به اطراف یثرب آمدند و در آنجا مسکن گزیدند.
آنگاه که رومیان بر شام غلبه کرده، بنیاسرائیل را قلع و قمع کردند، بنینضیر و بنیقریظه و بنیبهدل از شام گریخته، نزد دوستان
همکیش خود در حجاز آمدند و در آنجا ساکن شدند. 1 با آن که این داستان در منابع تا حدودي شهرت یافته 2 سهیلی آن را
صفحه 25 از 60
نپذیرفته و آن را با عمر حضرت موسی(ع) نامتناسب میداند. 3 یکی از نویسندگان معاصر نیز با اشاره به این گزارش مینویسد:
تاریخ ورود اولین گروه از یهودیان به حجاز آمیخته با افسانه است. 4البته در این گزارش مطالبی هست که میتواند تردیدي ایجاد
کند؛ این که پیامبر خدا بر کشتن همۀ افراد تأکید کند یا وقتی یک نفر زنده میماند مؤمنان بنیاسرائیل اعتراض میکنند؛ بیشباهت
به افسانه نیست. عامل دیگري که براي مهاجرت یهودیان به جزیره عربی ذکر شده، غلبۀ رومیان به شام و ویرانی معبد و کشتار آنان
است. این موضوع در بخش دوم گزارش ابوالفرج آمده ولی به زمان آن اشاره نشده است. بلاذري و طبري میگویند وقتی بختنّصر
به بیتالمقدس حمله کرد بنیاسرائیل به حجاز کوچ کرد برخی هم زمان حملۀ رومیان را سال هفتاد میلادي ذکر کردهاند. در منابع
اسلامی علت دیگري براي کوچ یهودیان ذکر شده و آن، آگاهی یهود از ظهور پیامبر آخرالزمان در این نقطه است. ابوبصیر از امام
صادق(ع) روایت میکند: یهود در کتابهاي خود خوانده بودند که محل هجرت محمد(ص) میان دو کوه عیر و احد است. پس
در جستوجوي این دو کوه راه افتادند تا این که آنها را یافته در کنارش ساکن شدند. 5 این روایت با توجه به آیۀ 89 سورة بقره
که میفرماید: یهودیان هنگام درگیري با عرب وعدة پیروزي خود به همراه پیامبر موعود را میدادند. میتواند دلیل قابل توجهی
براي کوچ یهود به این منطقه باشد. علاوه بر این، آیات زیادي از قرآن به شناخت یهود نسبت به پیامبر اشاره دارد. 6 انکار پس از
انتظار یکی از اقدامهاي یهود پس از بعثت رسول خدا(ص)، انکار گفتههاي پیشین خود مبنی بر پیشگویی ظهور پیامبر آخرالزمان
بود. در این مطلب جاي تردید نیست که قوم یهود، مدتی طولانی پیش از ظهور اسلام، منتظر پیامبري بودند که نشانههاي آن مطابق
فردي بود که در میان قریش به رسالت مبعوث شد لیکن جهودان به دلایلی او را پیامبر موعود خود ندانستند و گفتند کسی که ما
میگفتیم، محمد(ص) نیست. دلیل اصلی انکار، اسماعیلی بودن حضرت محمد(ص) بود در حالی که یهودیان انتظار پیامبر از نسل
اسحاق را داشتند. به دیگر سخن، آنان بر این گمان بودند که پیامبر موعود از بنیاسرائیل خواهد بود در حالی که رسول گرامی
اسلام(ص) از قوم عرب ظاهر شد. حسادت یهود که در برخی آیات قرآن هم به آن اشاره شده ناشی از همین موضوع و اصل
نژادپرستی آنان است. مورخان هم گفتهاند: وقتی بحیرا، راهب مسیحی، رسول خدا(ص) را در کودکی شناخت، ابوطالب را از ادامه
سفر به شام منع کرد و گفت: او را از یهود برحذر دار چون او عرب است و یهود میخواهد پیامبر موعود از بنیاسرائیل باشد و به او
حسادت میکند. 7 گزارشهاي دیگري از نقشۀ ترور پیامبر در کودکی یا نوجوانی به دست یهودیان هست که چندان نمیتوان به
آنها اعتماد کرد، چون در این روایتها مطالبی هست که به افسانه بیشتر شباهت دارد. 8 از انکار و مقابلۀ یهودیان نسبت به پیامبر
خدا(ص)، پیش از هجرت گزارشی در دست نیست. به نظر میرسد تا زمانی که آن حضرت در مکه بوده و یهود مدینه رقیبی
نداشتند رد و اثباتی از سوي آنان نسبت به رسالت ایشان وجود نداشته است. اما هنگامی که اسلام به مدینه آمد و یهودیان موقعیت
خود را در خطر دیدند و از طرفی بناي پیروي از پیامبر خدا را نداشتند، دست به اقدامهاي تخریبی و سپس نظامی زدند. ابناسحاق
آغاز دشمنی اسلام از قبایل یهودي و یهودیان انصار را نام برده است. 9 با آن که قوم یهود به خصوص علماي آنان، پیامبر
آخرالزمان را همچون فرزندان خود میشناختند. 10 و از صفات و نشانههاي او آگاه بودند، آن حضرت را انکار کردند و گفتند او
کسی نیست که ما در انتظارش بودهایم. گزارشهاي زیر که در منابع تاریخی و تفسیري آمده است نشان این مطلب است که
جهودان تصمیم داشتند از پیروي رسول خدا(ص) سر باز زنند و از طرفی گفتههاي قبلی خود را به گونهاي توجیه کنند: 1. ابن
اسحاق از صفیه دختر حُیی بن اخطب که پس از نبرد خیبر به اسارت در آمد و با پیامبر ازدواج کرد، روایت کرده است که: وقتی
رسول خدا به مدینه هجرت کرد و در قبا مسکن گزید پدر و عمویم سپیدهدم یک روز نزد آن حضرت رفتند و غروب روز بعد، با
خستگی زیادي برگشتند. طبق معمول به سوي آنان دویدم ولی به من، که از فرزندان دیگر خود بیشتر دوستم میداشتند، توجهی
نکردند، چون در اندوه بزرگی فرو رفته بودند. عمویم ابویاسر به پدرم گفت: آیا او [رسول خدا] همان است [که ما انتظارش را
میکشیدیم]؟ پدرم گفت: آري، به خدا قسم. عمویم گفت آیا او را شناختی و تطبیق کردي؟ گفت: آري، ابویاسر گفت پس چه
صفحه 26 از 60
خواهی کرد و در دلت چه میگذرد؟ پدرم گفت: به خدا قسم تا زنده باشم با او دشمنی خواهم کرد. 11 ابن اسحاق در جاي
دیگري گفته است: حیی و برادرش ابویاسر حسودترین یهودیان نسبت به عرب بودند، چون خداوند پیامبر را از میان این گروه
برگزید. این دو نفر تا آنجا که میتوانستند براي دور کردن مردم از اسلام تلاش میکردند. آیۀ 109 سورة بقره 12 هم دربارة آنان
2. مورخان و مفسران به نقل از ابن عباس آوردهاند که یهود، پیش از اسلام به اوس و خزرج میگفتند به واسطۀ پیامبر نازل شد. 13
بر شما غلبه خواهیم کرد. 14 اما پس از مبعوث شدن آن حضرت سخن خود را انکار کردند. معاذ بن جبل و بشر بن براء به آنان
گفتند تقوا پیشه کنید و اسلام آورید چون خود شما در زمانی که ما مشرك بودیم محمد(ص) را براي ما وصف میکردید و
میگفتید مبعوث خواهد شد و به واسطۀ او بر ما پیروز خواهید شد. سلام بن مشکم یهودي گفت: کسی که از او سخن میگفتیم
محمد(ص) نیست و چیزي که براي ما شناخته شده باشد، نیاورده است. 15 در اینجا آیۀ 89 سورة بقره نازل شد که میفرماید:
هنگامی که براي یهودیان کتابی از سوي خدا آمد، آنچه را نزد ایشان بود [پیشگوییهاي تورات] تصدیق کرد. و خود آنان هم به
واسطۀ پیامبر، بر کافران (اوس و خزرج) طلب پیروزي میکردند. اما به آنچه میشناختند کفر ورزیدند. پس لعنت خدا بر کافران
3. در گزارش دیگري از برخی انصار نقل شده است که: آنچه باعث اسلام آوردن ما شد علاوه بر هدایت و رحمت الهی باد. 16
این بود که پیوسته میان ما که مشرك بودیم با یهود اهل کتاب نزاع وجود داشت. وقتی آنان ازما ناراحت میشدند میگفتند: به
زودي پیامبري مبعوث خواهد شد و ما همراه او با شما خواهیم جنگید و شما را چون قوم عاد و ارم خواهیم کشت. ما این سخن را
فراوان از یهودیان میشنیدیم؛ اما همین که رسول خدا(ص) برانگیخته شد و ما به او ایمان آوردیم، آنان کافر شدند. پس دربارة ما
4. سلمه بن سلامه انصاري گوید: پیش از اسلام، در همسایگی ما، یکی از یهودیان زندگی و آنان آیه 89 سوره بقره نازل شد. 17
میکرد. روزي در مقابل افراد قبیلۀ ما ایستاد و از قیامت و برانگیخته شدن و محاسبۀ الهی و بهشت و جهنم سخن گفت. مخاطبان او
که مشرك و بتپرست بودند و زندگی پس از مرگ را قبول نداشتند از گفتۀ او تعجب کردند و پس از پرسش و پاسخ از او،
گفتند نشانۀ حرف تو چیست؟ یهودي گفت: پیامبري که در این سرزمین مبعوث میشود (و به سمت مکه اشاره کرد). گفتند کی
میآید؟ او به من که کوچکتر از بقیه بودم اشاره کرد و گفت: اگر این زنده بماند او را درك خواهد کرد. سلمه گوید آنگاه که
رسول خدا(ص) مبعوث شد ما به او ایمان آوردیم و آن یهودي که هنوز زنده بود از روي کینه و حسد ایمان نیاورد. گفتیم واي بر
5. دربارة اسلام آوردن برخی از تو! آیا تو نبودي که آن سخنان را میگفتی؟ گفت بله ولی این، کسی نیست که من میگفتم. 18
بنی قریظه گفته شده است: اندکی پیش از اسلام، شخصی به نام ابن هیبان از شام نزد این قبیله آمد. مقام او به اندازهاي بود که به
آیا میدانید چرا از سرزمین حاصلخیز، به » : واسطۀ او استقسا میکردند و باران میبارید. وي پیش از مرگ خود به یهودیان گفت
به این جا آمدم تا ظهور پیامبري را ببینم که زمانش نزدیک است و به این » : گفتند خود آگاهتري. گفت «؟ زمین خشک آمدم
آبادي هجرت میکند. امید داشتم مبعوث شود و از او پیروي کنم. اکنون زمان او نزدیک است، مبادا دیگران در ایمان آوردن بر
به خدا قسم این همان » : هنگام نبرد بنیقریظه، سه نفر از خاندان سعیه که کمسن بودند به دوستان خود گفتند «... شما سبقت جویند
چرا به خدا قسم هموست، با همان نشانه ها و » : یهودیان گفتند او نیست. این سه نفر گفتند «. پیامبر است که ابنهیبان میگفت
ابن هیبان پیش از بعثت » : آنگاه از قلعهها پایین آمده اسلام آوردند. 19 علامه جعفر مرتضی با تردید در این خبر مینویسد «. صفات
رسول اکرم یعنی حدود هجده سال پیش از نبرد بنیقریظه برده است و اگر این روایت درست باشد،باید فرزندان سعیه در آن زمان
دست کم ده سال داشته باشند تا به اهمیت کلام او پی ببرند. پس سن آنان در هنگام نبرد بنی قریضه نزدیک سی سال خواهد شد و
فتیه، شباب و » ازاشکالی که این محقق کرده گریزي نیست مگر این که تعبیرهاي «. حال آن که در روایت، نوجوان یاد شدهاند
2. سفر خروج، . در این گزارش را بر سنین سی تا چهل درست بدانیم. ادامه دارد... پینوشتها: 1. الأغانی، ج 22 ص 343 « احداث
.4 . 3. الروض الأنف، ج 4، ص 290 . 17/9 ؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 100 ؛ الأعلاق النفسیه، ص 64 ؛ وفاء الوفا، ج 1 ص 159
صفحه 27 از 60
5. الروضۀ من الکافی، ص 309 ؛ مجمع البیان، ج 1، ص 310 ؛ در وفاءالوفا، ج 1، ص 157 و 160 نیز . محمد(ص) و الیهود، ص 60
7. الطبقات الکبري، . گزارشی در این باره آمده است. 6. براي نمونه ر.ك: بقره( 2) آیه 146 ، انعام( 6) آیه 20 و اعراف ( 7) آیه 157
نقد » . ج 1، ص 123 . البته این در صورتی است که اصل داستان بحیرا را بپذیریم اما برخی از محققان، این داستان را نادرست میدانند
10 . در دو آیه از . 9. سیره ابن هشام، ج 1، ص 513 . 8. الطبقات الکبري، ج 1، ص 91 و 123 .« و بررسی منابع سیره نبوي، ص 313
یعنی با توجه به پیشگوییهاي کتب « اهل کتاب، پیامبر را همچون فرزندان خود میشناسند » قرآن این جمله تکرار شده است که
.12 . 11 . سیرة ابن هشام، ج 1، ص 519 .« آیۀ 146 بقره و 20 انعام » پیشین، خصوصیات آن حضرت براي آنان به خوبی روشن است
ودّ کثیر من أهل الکتب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ؛ بسیاري از اهل کتاب از
، روي حسادتی که دارند دوست دارند شما را از ایمان به کفر بازگردانند با آنکه حق برایشان روشن است. 13 . سیرة ابن هشام، ج 1
14 . سیوطی نقل کرده که یهودیان این گونه دعا میکردند: خدایا تو را . ص 548 ؛ مجمعالبیان، ص 353 ؛ التفسیر الکبیر، ج 1، ص 646
.« درالمنثور، ج 1، ص 196 » به حق محمد(ص) بري که به ما وعده دادهاي در آخرالزمان براي ما بفرستی ما را بر این گروه پیروز کن
15 . همین شخص، بارها به رسالت پیامبر اکرم(ص) اعتراف کرده است، براي نمونه به المغازي، ج 1، ص 368 مراجعه شود. 16 . و
لمّا جاء هم کتب من عند الله مصدق لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون علی الّذین کفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنۀ الله
؛ 17 . سیرة ابن هشام، ج 1، ص 211 .« سیرة ابن هشام، ج 1، ص 547 ؛ التبیان، ج 1، ص 365 ؛ درالمنثور، ج 1، ص 196 » . علی الکافرین
19 . سیره ابن . 18 . سیرة ابن هشام، ج 1، ص 212 ؛ مسند احمد ج 3، ص 467 ؛ درالمنثور، ج 1، ص 197 . جامع البیان، ج 1، ص 578
. هشام، ج 1، ص 213
مناجات
... و سپاس خداي را که ما را با آبروي دین پوشاند و به آیین خود اختصاص داد و در راه نیکوکاران روان ساخت، تا در آنها به
لطف و احسانِ او به سوي رضوان 1 وي راه پیماییم. سپاس براي اوست؛ سپاسی که با پذیرفتن آن از ما خرسند گردد. سپاس خداي
را که ماه خویش، ماه رمضان، ماه روزه را راهی قرار داد که پویندهي او گردیم و به رضاي او دست یابیم. و این ماه، ماه اسلام و
ماه طهارت و ماه آمرزش و ماه شب زندهداري است؛ چون قرآن که راهنماي مردم و نشانهي راهنمایی و جداکنندهي میان حق و
باطل است، در این ماه نازل گردید... بارخدایا، بر محمّد، صلی الله علیه و آله وسلم، و خاندان او درود فرست و شناخت فضیلت و
بزرگ داشت مقام او، و خوداري از اموري را که در این ماه بر ما حرام کردهاي به ما الهام کن. و ما را یاري ده تا با روزهگرفتن در
این ماه، خود را از نافرمانی تو بازداریم و توفیق آن ده تا اعضاي بدن را به کارهایی مشغول کنیم که تو را خشنود گرداند... ... و جز
در کاري که به ثواب 2 نزدیک باشد رنجی نبریم و جز به کاري که از عقاب 3 تو ما را نگه دارد، نپردازیم. آن گاه همه را از
خودنمایی ریاکاران و از شهرت اندوزي جاهطلبان پاك فرماي. آن گونه که هیچکس را جز تو در آن کارها شریک قرار ندهیم و
جز تو در آنها هدفی نداشته باشیم... و در این ماه به ما توفیق آن ده که به سوي کسانی که رشتهي دوستی از ما بریدهاند،
بازگردیم و با کسانی که بر ما ستم کردهاند، به انصاف رفتار کنیم، و با آنان که دشمنان ما هستند، آشتی کنیم، مگر با کسی که در
راه تو و براي خرسندي تو با او دشمن باشیم؛ زیرا چنین کسی دشمنی است که با او دوستی نمیتوان کرد... ... بار خدایا، تو را به
حق عظمت این ماه سوگند که بر محمّْد، صلی الله علیه و آله و سلم، و خاندان او درود فرست و ما را شایسته درجهاي کن، که
دوستان خود را به بخشش خود به آن مژده دادهاي و ما را در این ماه از نعمتی برخوردار فرما که کوشندگان در راه اطاعت خود را
از آن برخوردار میفرمایی و ما را در شمار کسانی درآور که به رحمت، و مهر تو شایستهي مقامی بس ارجمند شده باشند. 3 به حق
لطف و مهربانیات اي مهربانترین مهربانان. پینوشتها: 1. رضوان: بهشت. 2. ثواب: پاداش. 3. عقاب: مجازات. 4. فرازي از
صفحه 28 از 60
نیایش امام سجاد (ع) در فرا رسیدن ماه مبارك رمضان، ترجمهي دکتر اسدالله مبشّري.
علم بهتر است یا ثروت؟
علم » : لیلا سادات آرامی تا آنجا که یادم میآید، زنگ انشا معلم گچ به دست میگرفت و پاي تخته سیاه مینوشت؛ موضوع انشا
و حتی قبلتر، مادرم همیشه میگفت، وقتی که مدرسه میرفته، موضوع انشاي آنها همین بوده است و «؟ بهتر است یا ثروت
بچههاي کلاس که یکییکی میآمدند و انشايشان را میخواندند بعضیهایی که وضع اقتصاديشان خوب نبود، اکثراً میگفتند:
ثروت، چون مزهي نداري و بیپولی را چشیده بودند. ولی بعضیها هم که وضع اقتصاديشان خوب بود، باز میگفتند ثروت، چون
مزهي دارایی را چشیده بودند و حاضر نبودند آن را با هیچ چیز عوض کنند حتی با علم و دانش. البته بودند آنهایی که
میخواستند خودي نشان بدهند یا این که بعداً انگشتنما نشوند میگفتند: علم. اما فقط خدا میدانست که ته دلشان با انشايشان
فاصلهاي است از زمین تا جایی آنورتر از آسمان. البته وقتی خوب دقت میکردي، میفهمیدي که هر دو لازم است چون ثروت
سرمایهي مادي است و علم سرمایهي معنوي. ولی هنوز نمیدانستم که مفیدتر از همه علم است یا ثروت. تا این که چشمم به مطلبی
از امام علی، علیهالسلام، افتاد که جواب سؤالم در آن بود. با خودم گفتم بهتر است آن را براي شما بنویسم تا اگر شما هم سؤالی
مثل من در ذهنتان است به آن جواب داده شود. امام علی علیهالسلام میفرمایند: علم از مال بهتر است. چه؛ علم، تو را از لغزش و
انحراف نگاه میدارد و تو مال را (از خطر) حفظ میکنی. مال، به واسطهي خرج کردن کم میشود و علم به واسطهي خرج کردن
(یاد دادن به دیگران) زیاد میشود علم حاکم است و مال محکوم آنان که مال را جمع و نگاهداري کردند اگرچه زندهاند ولی نابود
و بیاثرند. دانشمندان تا جهان باقی است، باقی هستند. کالبد آنان در اثر مرگ از بین میرود، ولی صورتهاي ایشان در دل مردم
.( موجود است. پینوشت: برگرفته از کتاب الهام از گفتار علی علیهالسلام، ص 183 (شمارهي سخن در نهجالبلاغه 147
مدرسه عشق
مجتبی کاشانی در مجالی 1 که برایم باقیست باز همراه شما مدرسهاي میسازیم که در آن همواره اول صبح به زبانی ساده مهر
تدریس کنند. و بگویند خدا خالق زیبایی و سرایندهي عشق آفرینندهي ماست. مهربانیست که ما را به نکویی دانایی، زیبایی و به
خود میخواند جنّتی 2 دارد نزدیک، زیبا و بزرگ دوزخی دارد به گمانم کوچک و بعید 3 در پی سودا 4 نیست که ببخشد ما را و
بفهماندمان، ترس ما بیرون از دایرهي رحمت اوست در مجالی که برایم باقیست باز همراه شما مدرسهاي میسازیم که خود را با
عشق علم را با احساس و ریاضی را با شعر دینی را با عرفان همه را با تشویش تدریس کنند لاي انگشت کسی قلمی نگذارند و
نخوانند کسی را حیوان و نخوانند کسی را کودن و معلم هر روز روح را حاضر و غایب بکند و به جز ایمانش هیچ کس چیزي را
حفظ نباید بکند مغزها پر نشود چون انبار قلب خالی نشود از احساس درسهایی بدهند که به جاي مغز دلها را تسخیر کند از
را از خاطرهها محو کنند تا کسی بعد از این « غیرممکن » کتاب تاریخ جنگ را بردارند در کلاس انشا هر کسی حرف دلش را بزند
و به آسانی همرنگ جماعت نشود زنگ نقاشی تکرار شود رنگ را در پاییز تعلیم دهند قطره را در باران « هرگز » باز همواره نگوید
موج را در ساحل زندگی را در رفتن و برگشتن از قلّهي کوه و عبادت را در خدمت خلق کار را در کندو و طبیعت را در جنگل و
دشت مشق شب این باشد که شبی چندین بار همه تکرار کنیم: عدل آزادي قانون شادي... امتحانی شود که بسنجد ما را تا بفهمند
چقدر عاشق و آگه و آدم شدهایم در مجالی که برایم باقیست باز همراه شما مدرسهاي میسازیم که در آن آخرِ وقت به زبانی ساده
. شعر تدریس کنند و بگویند که تا فردا صبح خالق عشق نگهدار شما. پینوشتها: 1. مجال: فرصت. 2. جنّت: بهشت، فردوس. 3
بعید: دور. 4. سودا: معامله.
صفحه 29 از 60
نجوا
نجوا عید است و دلم خانهي ویرانه بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا یک ماه تمام میهمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا
من از عطر نسیم مطمئن بودم که او خواهد آمد. هوا در درخشش مهتاب مثل آب زلال بود. امواجش را نه اینکه احساس کنم بلکه
به چشم میدیدم. من میدانم که روزي جهان در آسایش و آرامش بینظیر قرار خواهد گرفت و امتیازهاي طبقاتی از بین خواهد
رفت و نشانی از شرك و کفر در روي زمین باقی نخواهد ماند و جهان در ثروت و آبادانی غوطهور خواهد شد. وقتی که تو بیایی
هر شب جمعه به جادهي نیلی آسمان مینگرم و در انتظار رایحهاي از وجود تو هستم که قرار است قاصدكها خبر آن را برایم
بیاورند. تو خواهی آمد، در حالی که دستهایت پر از گلهاي نرگس است و با وجود خودت سردي زندگی را در رگهایمان
در هر قدمی که تو .« به نام خداي امیدها » : خواهی جوشانید. پس هر روز نگاهت خواهم کرد تا بیایی. پس با رنگ دلت مینویسم
خواهی گذاشت شاخهاي از عاطفه خواهی کاشت و روي هر درختی لانهاي از امید براي کبوتران غریب خواهی ساخت. همیشه نام
بهشت گل را تداعی 1 میکند و تو آن گلی! همهي ما در انتظار فتح خورشیدیم و پنجرهي سرخمان را به باغ پرطراوت عشقت وصل
کردهایم. چرا با من حرف نمیزنی اي تنهاترین مونس تنهاییم؟ با من بگو و مرا راهنمایی کن تا چگونه شرمندهي تو نباشم که
گستاخانه در مقابلت ریا میکنم و به تو ستم میورزم؟! در حالی که تو میخواهی که همهي ریاها را کنار بگذارم و مستقیم تو را
دریابم. هر گاه نسیم عطرآگین بوي نامت از راه میرسد، دلم صافی تازهاي مییابد. اماما! بیا ما خانهتکانیهایمان را کردیم. بیا که
ما خانهاي خواهیم ساخت با پایهي ایمان و سقفهایی از محبت و یکدلی و با رنگ اعتقاد، با اتاقهایی پر از گلهاي خنده و صفا
و با حیاطی پر از شکوفههاي گذشت و با درهایی از دوستی و با پنجرههایی از امید و شاید این گونه تو ما را پذیرا باشی. میگویند
انتظار خوب است براي درك عشق و براي روییدن و براي قدم زدن در شهر آسمان و مشاهدهي منارهي فیروزهاي جمکران؛ آري
همگان حتی مهتاب هم براي رؤیت تو وضو گرفته است. همیشه براي آمدنت نگاهمان را از سقف آبی آسمان آویختهایم. جمعهها
نور و استغاثه 2 سرشار از انتظار است. مولا! به دستهاي خالیمان نگاه کن! به تنهایی ما بنگر و لغزش و گناهمان را به رُخمان
نکش. دوستت داریم و براي ظهورت دعا میکنیم. جادهها خود را آماده میکنند. براي قدمهاي استوار تو و فرشی از زیارت
بر خود میگسترند. تو که میآیی سنگها غزل میخوانند و نگاهشان معنا میگیرد. تو که میآیی بر « السلام علیک یا اباصالح »
آسمان تاریک دلها میتابی و روشنی را به شبهاي تاریک هدیه میکنی و دلهاي شکسته را با مهربانی پیوند میزنی. تو اگر
بیایی کویر معنا نخواهد داشت. همه جا سبزِ سبز است، چون دل بهار! اگر که تو بیایی. در چارچوب شکسته ذهنم تصویري از ظهور
تو را دارم. نقطهي مبهمی از عشق، یک پرده از روشنایی، شمایل 3 سبزي با هیأت بلند. شالی سپید که دستهاي ریشهاي خاك آن
را به التماس گرفته است. براي ذرهاي از نور ماهت دو چشمم منتظر مانده به راهت به باغ آیینه حاجت ندارم تمام هستی من! در
نگاهت مهدیا! قلبم از عشق درنگی میکند و در خیالم جبرییل را میبینم که سر از پا نشناخته، میآید تا براي زمینیان مژدهاي
بیاورد. مهدي! کوي تو کوي شور و رکوع لالههاست. کوي شبنم بر گلبرگ ناز محمدي، صلی الله علیه و آله و سلم، است! مهدیا!
نام خوب تو مرا از پلها عبور میدهد. میدانم در برابر بزرگی روح تو چیزي درخور نداریم. اما بیا و دلهاي شکستهمان را به مهر
. خود بنواز! پینوشتها: 1. تداعی: به یاد آوردن مفهومی به وسیلهي مفهوم دیگر. 2. استغاثه: فریادرس خواستن، زاري و تضرع. 3
شمایل: صورت، چهره؛ تصویر بزرگان دین.
گفتوگو با حضرت مهدي(ع
سید اسماعلی لیلابی سؤالاتم زیاد و کاسهي صبرم لبریز شده بود. به هر دري میزدم و به دنبال پاسخ میگشتم. خیلی حرفها
صفحه 30 از 60
میشنیدم اما در هیچ لفظی معناي آرامبخش پیدا نمیشد. سرانجام کلماتی آهنگین و شیرین به همهي سؤالاتم پاسخ داد. دیگر این
حضرت » کلمات به شمیم حقیقت عطرآگین بود و پاسخدهنده و گوینده و آرامشدهنده کسی نبود جز گل سرسبد عالم هستی
و اینک سؤالات من و پاسخ چراغ روشن حقیقت که از روایتها و حدیثهاي آن حضرت گرفته شده است ?: اي ،«( مهدي(ع
سرور خوبان! از حقیقت سخن بگویید و بفرمایید که حقیقت را در کجا بجوییم ?؟ حقیقت با ما و در ماست و کسی جز ما چنین
ادعایی نمیتواند داشته باشد مگر این که دروغگو، گمراه و فریبکار باشد ?. عدهاي دم از مسلمانی میزنند، اما وجود شما را انکار
میکنند، نظر شما در این باره چیست ?؟ همانا! بین خداوند عزّوجل 1 و هیچ کس، خویشاوندي نیست و هر کس مرا منکر شود از
من نیست و راه او راهی است که پسر نوح رفت ?! به این شبهه 2 که [امام غایب چه فایده دارد؟] شما پاسخ بفرمایید ?؟ نوع
بهرهبرداري از وجود من در زمان غیبت همانند بهرهگیري از خورشید است در هنگامی که ابر آن را پنهان کرده باشد ?. اگر ممکن
است، با توجه به اینکه اشخاصی تاریخ ظهور را پیشگویی میکنند، بفرمایید واقعۀ ظهور کی اتفاق میافتد ?؟ هنگام ظهور را خدا
میداند و بس. و هر کس براي ظهور وقت تعیین کند دروغگو است ?. اي طاووس بهشتیان بفرمایید یک مسلمان امروزي باید
رفتارش را چگونه تنظیم کند تا از قافلهي حقیقت عقب نماند ?؟ باید هر یک از شما طوري رفتار کنید که به دوستی ما نزدیک
شوید و از کاري که موجب خشم و نفرت ما میشود دوري نماید ?. ما سعی میکنیم آنچه فرمودهاید عمل کنیم، ولی مسئلههاي
جدید و به وجود میآیند و حال آنکه از امامت ظاهري شما محروم هستیم، پس چه باید کرد تا رستگار شد ?؟ در پیشآمدهایی
که واقع میشود به روایتکنندگان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما هستند ?... اي بقیۀالله 3! چه توصیهاي براي ما
دارید تا عمل کنیم ?؟ براي تعجیل 4 در فرج زیاد دعا کنید که فرج، گشایش (امورِ) شما نیز هست ?. التماس دعا داریم،
فراموشمان نفرمایید، که ما بال و پرشکستهگانیم ?. بدانید که ما مراعات حال شما را میکنیم و هیچگاه فراموشتان نمیکنیم.
پینوشتها: 1. عزّوجل: عزیز و بزرگ است. 2. شبهه: سؤالی که از روي شک و تردید و احتمال مطرح شده است. 3. بقیۀالله:
ذخیرة خداوند. 4. تعجیل: شتاب.
نجیب
محمد جواد جزینی امروز بعد از مراسم صبحگاه، یک نفر دیگر به افراد اتاق اضافه شد. بچهها هیچ کدام از بودن او راضی نیستند.
یااللّهی گفت و پتوي جلوي در را کنار زد و آمد داخل اتاق... ساك کوچکی روي دوشش بود. سلام و احوالپرسی و بعد بدون
علیرضا براي اینکه دست به «... اگر برادرها اجازه بدن، من هم توي این اتاق باشم. اتاقهاي دیگه جا نداره » : مقدمه در آمد که
عیبی نداره، توي جمع گرم شما احتیاجی به پتو » : اما او فقط لبخند زد و بعد گفت «. ما پتوي اضافه نداریم » : سرش کرده باشد گفت
راستش من هم چندان از آمدن او «... مثل اینکه اخوي ما صفرکیلومتره » : حسن همانطور که از بالاي سرم رد میشد گفت «. نیست
راضی نیستم. حمید میگوید که چند روز دیگر با او هم صمیمی میشوید، اما من چشمم آب نمیخورد. احساس میکنم با ورود
اسم من نجیب » : غریبه، جمع گرم و صمیمی ما از هم خواهد پاشید. تازهوارد همانطور که بند پوتینهایش را باز میکرد گفت
به هر حال فرقی » : علیرضا گفت «. نه، نجیب، نجیب چرابه » : و همه خندیدیم. گفت «؟ عجیب » : علیرضا به مسخره گفت «... است
براي این که خیلی زود » : نجیب لهجه دارد، اما کسی نپرسید بچهي کجاست. حسن میگفت «. نمیکند، اسم عجیبی که هست
اخوي حالا که با ما شدي خدمتتان عرض » : حمید نگذاشت نجیب استراحت کند. گفت «. خودمانی نشود، با او کمتر حرف بزنیم
همه زدند زیر خنده. نجیب در حالی که هنوز همان «! این اتاق منصوب میشوید « شهردار » کنم که شما به مدت 24 ساعت به سمت
و با «؟ اون تانکر را میبینی » : حسن گفت «؟ روي چشم، باید چه کار کنم » : لبخند ملایم روي لبانش بود، از جا بلند شد و گفت
انگشت دبههاي خالی آبی که کنار اتاق چیده شده بود نشان داد. باید زحمت پرکردن اونارو بکشی! نجیب در حالی که خودش
صفحه 31 از 60
علیرضا که تا آن لحظه از فرط خنده سعی میکرد صورتش را از «. خوب از کجا آب باید بیاورم » : را براي رفتن آماده میکرد گفت
نجیب پنهان کند، برگشت و دست نجیب را گرفت و کنار پنجره برد و تانکر بزرگ آب نزدیک زمین صبحگاه را نشانش داد و
زحمت میکشید این سه طبقه رو میروید پایین. آن صف رو که میبینید؟ میروید آخر صف میایستید تا نوبتتان بشود، » : گفت
همهي بچهها میدانستند، امروز حسن شهردار است و اصلًا این رسم «... بعد تانکرها را پر میکنید و دوباره سه طبقه را میآیید بالا
نبود که تازهواردي شهردار بشود، و لابد نجیب هم این را میدانست، ولی چرا چیزي نگفت، نمیدانم. نجیب دبههاي خالی آب را
و نجیب رفت. حاجی «! میتونی نفربر منو سوار بشی » : برداشت تا برود. وقتی میخواست پوتینهایش را بپوشد، حسن گفت
صبحها توي زمین صبحگاه جا براي گردانهاي تازه .« پادگان دوکوهه تا حالا این همه نیرو رو یه جا به خودش ندیده » : میگوید
تشکیل شده نیست. امروز هم مجبور شدیم براي دویدن از پادگان بیرون برویم. بیشتر از روزهاي قبل دویدیم. دو دور کامل به دور
پادگان. بعدش هم نرمش تا سر حد تیر خلاص. دلم از گرسنگی صدا میکرد. علیرضا داد زد: روحیه ... عالیه! و بچههاي بریدهاي
که در انتهاي ستونها میدویدند، جواب دادند: شکمها... خالیه! و تمام بچهها با هم تکرار کردند: روحیه عالیه، شکمها خالیه...
وقتی حاجی سراسیمه به اول صف رسید، همه ساکت شدند. حاجی خودش از سکوت یکباره بچهها خندهاش گرفت و همه با هم
خندیدیم. کمکم صداي بچهها دارد در میآید. از زندگی توي این ساختمانهاي چند طبقهي مخروبه خسته شدهاند. همه دلشان
و حاجی «. بسیجی بیترمز نمیتونه یه جا بخوره و بخوابه » : میخواهد حملهي سراسري هر چه زودتر شروع بشود. علیرضا میگوید
که چشمغره میرود، حرفش را میخورد. امروز نامهي برادرم رسید. نجیب امروز هم شهردار است. اتاق را جارو زد، ظرفها را
شست. کارش که تمام شد یک گوشه نشست و شروع کرد به خواندن کتابی که با روزنامه جلد شده بود. علیرضا دارد اسلحهاش را
با گازوییل میشوید. بچهها غر میزنند که چرا این کارها را بیرون از اتاق انجام نمیدهد، اما او اصلًا گوشش به این حرفها
بدهکار نیست. باید بلند شوم بروم جواب نامهي برادرم را بنویسم. حمید میگوید خبر حمله همیشه از آشپزخانه یا از توي دیگ
امشب «. شبهاي حمله غذا چربتر از همیشهاس. اگر حمله باشه غذا حتماً مرغه » : غذاي تدارکات پخش میشود. حمید میگوید
شام پلو و مرغ بود. میان بچهها همهمه افتاده بود که لابد حمله است. نجیب کمکم دارد جاي خودش را توي اتاق باز میکند. اما
بچهها سعی میکنند هنوز فاصلهي خودشان را با نجیب حفظ کنند، و نجیب هنوز همانطور با گذشت، مهربان و صبور است. وقتی
میایستد اگر دستش را بلند کند حتماً میتواند لامپ سقف اتاق را بگیرد، اما حالا نشسته است و همان کتاب به روزنامه پیچیده
شدهاش را میخواند. امروز روز پنجم است که فرماندهي گروهان ما رفته. حاجی هم رفته است ستاد فرماندهی. همه جا خبر حمله
پخش شده است. بچهها خیلی خوشحالند. لابد تا چند روز آینده فرماندهي گروهان جدیدي براي ما میفرستند. بچهها میگویند:
دیشب کسی آمد و نجیب را صدا زد و با خودش برد و تا صبح هم نیامد. «. شاید یکی از خود بچههاي باتجربهتر از ما انتخاب شود »
صبح زود بچهها خبر آوردند که حاجی دیشب آمده و نجیب خیلی با حاجی گرم گرفته است. بعد از مراسم صبحگاه حاجی بچهها
را جمع کرد و خبر داد که تا چند روز آینده حملهي سراسري شروع میشود. بچهها از خوشحالی تکبیر گفتند. هنوز حاجی داشت
دربارهي حمله حرف میزد که جملهاي مثل یک پتک توي سرم خورد: برادر نجیب چرابه از طرف ستاد به عنوان فرمانده گروه
انتخاب شده. صداي صلوات بلند شد و در این میان ما فرصت کردیم توي چشمهاي همدیگر نگاه کنیم، بدون اینکه چیزي بگوییم.
«! بچهها حتماً نجیب میخواد رفتار بد ما رو تلافی کنه » : شاید رنگ همهي ما پریده بود. و وقتی آزادباش داده شد، حمید گفت
نزدیکیهاي ظهر نجیب آمد. مثل همیشه کفشهاي جلوي اتاق را جفت کرد و سلام داد. «... نکنه نذاره بریم حمله » : علیرضا گفت
من خجالت میکشم توي » : آمد تو. بچهها شرمنده بودند، اما براي نجیب انگار نه انگار که اتفاقی افتاده بود. حسن میگوید
پنج شب میگذرد. بعد از آن یک بار دیگر هم پلو مرغ خوردیم اما از حمله ،« پلو مرغ » از آن شب «. چشمهاي نجیب نگاه کنم
براي اینکه از شدت سختی عملیات .« رزم اشکی » خبري نشد که نشد. اکثر شبها رزم شبانه داریم. بچهها اسمش را گذاشته بودند
صفحه 32 از 60
رزمی اشک آدم در میآید. نیمههاي شب با تیراندازي همه را از خواب بیدار میکنند. تا نزدیکیهاي صبح در تپهها و دشتهاي
اطراف با پاي پیاده سرگردانیم. حرکت شتري، آرایش دشتبان، بهخیز پاشو، گذشتن از رودخانه و... دیشب یکهو به فکرم رسید
که یک شب به رزم شبانه نروم. فکرم را با حمید در میان گذاشتم و قرار و مدار فرار را با هم گذاشتیم. نیمههاي شب صداي حاجی
توي راهرو پیچید، من و حمید به سرعت پشت بالکن پنهان شدیم. چند لحظه بعد تمام «... به خط شید به خط شید » : که فریاد میزد
اتاقها خالی شد و بچهها به طرف بیرون پادگان حرکت کردند. ما هم هر کدام چند پتو زیر و رویمان انداختیم و در کمال آسایش
«. وضعیت قرمزه. تک خوردین » : به خواب رفتیم. نزدیکیهاي صبح از سر و صداي بچهها از خواب پریدم. علیرضا خندید گفت
خیال کردم علیرضا از حرصش میخواهد سر به سرمان بگذارد، اما بعد فهمیدم که پس از رزم شبانه، حاجی منصور حضور و غیاب
نجیب شما رو مجبور میکنه توي این » : کرده و فهمیده ما نیامدهایم. براي همین نجیب را مأمور تنبیه ما کرده بود. علیرضا میگوید
هر کس چیزي میگفت و اضطراب مرا بیشتر میکرد. شام که پخش شد، نجیب آمد و گفت: «! سرما با لباس برید توي رودخانه
نفهمیدم چطور شام خوردم. از «... چشم » : فقط گفتیم «! شما دو نفر امشب نخوابید. لباس بپوشید و با تمام تجهیزات آماده باشید »
اضطراب تنبیهی که نمیدانستم چیست دلم شور میزد. بالاخره آماده شدیم. بچهها هر کدام چیزي میگفتند و میخندیدند. کمکم
بچهها پتوهاي خودشان را برداشتند بروند بخوابند که نجیب آمد. حالا دیگر اثري از آن لبخند همیشگی روي لبهایش دیده نمیشد.
نجیب جلو افتاده، حرکت کردیم. از در پادگان که بیرون رفتیم وقتی نجیب به سمت جادهي آسفالت رفت، حمید آهسته در گوشم
من چیزي نگفتم. تودههاي در هم ابر مثل پردهاي در مقابل قرص کامل ماه «. مثل اینکه نمیخواد ما رو توي رودخونه بندازه » : گفت
کشیده شده بود. نجیب سرش پایین بود. با سرعت قدم برمیداشت و ما به دنبالش میرفتیم. با قدمهاي بلندي که برمیداشت ما را
مجبور میکرد تقریباً به دنبالش بدویم. از جادة آسفالت میگذریم و به طرف شرق پادگان حرکت میکنیم. درست نمیدانم یک
ربع، نیم ساعتی را بدون اینکه حرفی زده باشیم راه رفتیم. همه جا تاریک بود. این سکوت و این اضطراب آدم را خسته میکرد. من
همهاش به این فکر میکردم که شاید نجیب فرار ما را بهانه کرده و میخواهد همهي آن برخوردهاي نادرست بچهها را بر سر ما
تلافی کند. ناگهان نجیب بیآنکه چیزي بگوید ایستاد. حس کردم صدایش بغض دارد: برادرها اینجا بمانید و استغفار کنید. از
خداوند طلب بخشش کنید و بعد خودتان برگردید به گردان. ما ساکت بودیم. احساس کردم لبهایم سنگین شده و روي هم
چسبیده است. حمید به من نگاه کرد و من به چشمهاي او خیره شدم. نجیب برگشت وبدون اینکه دیگر چیزي بگوید به طرف
پادگان به راه افتاد. من احساس کردم آدمهاي بیکفایتی هستیم. لابد حمید هم این احساس را داشت. نور ماه که از روبهرو بر اندام
نجیب میتابید، سایهي بزرگی از او را روي زمین انداخته بود. روي زمین اندام نجیب به حد غیرقابل تصوري بزرگ مینمود.
ناگهان صداي گریۀ حمید مرا به خود آورد... نزدیکیهاي صبح بود که به پادگان برگشتیم. اصلًا احساس خستگی نمیکردم
برعکس احساس میکردم خیلی سبک شدهام. رفتم تا پوتینهایم را دربیاورم و دمپایی بپوشم حمید هم رفت تا براي نماز صبح
وضو بگیرد.
گلبانگ
اي واي بر من و...! دل، خون شد از امید و نشد یار، یار من اي واي بر من و، دل امیدوار من ا ي سیل اشک! خاك وجودم به باد ده
تا بر دل کسی ننشیند غبار من! از جور روزگار چه گویم؟ که در فراق هم روز من سیه شد و، هم روزگار من زین پیش، صبر بود
دلم را، قرار نیز یا رب کجا شد آن همه صبر و قرار من؟! نزدیک شد که خانۀ عمرم شود خراب رحمی بکن، وگر خرابست کار من
گفتی: برو (هلالی) و، صبر اختیار کن وه! چون کنم؟ که نیست به کف اختیار من نورالدین هلالی جغتائی قدر لیلۀ القدر قیامت، قد
رعناي تو باشد جنان رخسار زیباي تو باشد غرض از سلسبیل و حوض کوثر لب لعل شکرخاي تو باشد بود مشهور قدر لیلۀالقدر
صفحه 33 از 60
همو موي سمن ساي تو باشد شعاع مهر و نور مه نگار ا ز رخسار و ز سیماي تو باشد رموز سروري و سرفرازي سري داند که در پاي
تو باشد سراي دیدة من نیست قابل وگرنه گفتمی جاي تو باشد ز کار هر دو عالم دست شوید به سر آن را که سوداي تو باشد
از وصل و هجران بر کنار است که او محو سرا پاي تو باشد « حزین » بمیرم یا بسوزم یا بسازم تو خود گو هر چه را رأي تو باشد
مرحوم بروجردي فاصله فاصلهها چه بیرحمانه تو را از من میگیرند و دستان پر از ظلمت شب یاد بارانیات را با من تنها
میگذارند. صداقت لحظات خورشیدي با تو بودن را به کدامین گنج عشاق باید فروخت ستارههاي چشمکزن خیال با تو بودن را
به کدامین آسمان امید باید به امانت سپرد نمیدانم، دیگر هیچ نمیدانم جز بغضی که در گلویم چنگ میاندازد و قطره شبنمی که
امشب نیز راه را براي سیل اشکم باز میکند. طاهره رفعت (تهران) حضور پنهان میرسد شبی مردي از وراي حیرانی کوچه میشود
مست هالههاي حیرانی آیه آیۀ چشمانش، از تلاوت شبنم غرق بوسههاي گل، در طلوع روحانی از شلال چشمانش، قطره قطره
میخوانم لالۀ غیرت عشق است در شب غزلخوانی ترك زاد هندویش گرم رقص تاتاري ساقی دو چشمانش غرق باده افشانی شرح
شط گیسویش در غزل نمیگنجد در قصیدة زلفش، انتظار طولانی نذر مقدم سبزش چلچراغ و آیینه بر طراوت سبز صبح روز بارانی
در فراق لبهایت، قطره قطره میکاهم میشود تو را بوسید، اي حضور پنهانی؟ غلامرضا ذوالفقارنیا ادرکنی! اي مخزن سرّ
کردگار، ادرکنی! اي هم تو نهان و آشکار، ادرکنی! بگزیده براي خویش، هر کس یاري اي در دو جهان مرا تو یار، ادرکنی!
حسین صغیر اصفهانی(صغیر)
گزارشی